معنی از قوم های ایرانی
حل جدول
ماد
از قوم های ایرانی
لر، کرد، ترک
قوم ایرانی کهن
تاجیک، تات
قوم مرزدار ایرانی
کرد
نخستین قوم ایرانی
ماد
اولین قوم ایرانی
پارت
قوم کهن ایرانی
ماد ، پارت ، پارس
عربی به فارسی
مردم , گروه , قوم وخویش , ملت
لغت نامه دهخدا
قوم. (اِ) دسته. آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.
قوم. [ق ُوْ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ قائم. (منتهی الارب). رجوع به قائم شود.
قوم. [ق َ] (ع اِ) گروه مردان و زنان معاً یا بخصوص گروه مردان و از این معنی است قول خدای تعالی: لایسخر قوم من قوم. (قرآن 11/49). و قول خدای تعالی: و لا نساء من نساء. (قرآن 11/49). یا زنان به تبعیت مردان داخل قومند مذکر و مؤنث هر دو آید و از ابن باب است قول خدای تعالی: کذب به قومک. (قرآن 66/6). و کذبت قبلهم قوم نوح. (قرآن 42/22) (از منتهی الارب). جماعت مردان بخصوص و گویند زنان نیز به تبعیت داخل میشوند. و به این نام نامیده شدند از آن جهت که به کارهای بزرگ و مهم قیام کنند. ج، اقوام، اقاوم، اقاویم، اقائم. (از اقرب الموارد).
- قوم فیل، اشاره به اصحاب الفیل است. (برهان).
|| کسان. خویشان.خویشاوندان.
قوم. [ق َ] (ع مص) به همه ٔ معانی رجوع به قیام (مص) شود. || (اِمص) اقامت. (از اقرب الموارد).
قوم. (ع اِمص) اقامت. قَوم. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود. || (اِ) زین پوش. || نی که میان آن کاواک نباشد. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج).
واژه پیشنهادی
شخصیت اهریمنی اسطوره های ایرانی
فارسی به عربی
امه، جنس، ناس
معادل ابجد
442